آشنايي با الهيات اروپايي
الهيات در سالهاي بين دو جنگ جهاني عمدتاً تحت تأثير سنت فکري آلماني قرار داشت. جنگ موجب شتاب گرفتن زوال پروتستانتيسم آزاد انديش شده بود که به قابليت خود براي سازش بين پيام مسيح و فرهنگ بسيار اعتماد داشت و
نويسنده: رووان ويليامز
مترجم: همايون همتي
مترجم: همايون همتي
الهيات در سالهاي بين دو جنگ جهاني عمدتاً تحت تأثير سنت فکري آلماني قرار داشت. جنگ موجب شتاب گرفتن زوال پروتستانتيسم آزاد انديش شده بود که به قابليت خود براي سازش بين پيام مسيح و فرهنگ بسيار اعتماد داشت و پيدايش ناسيونال سوسياليسم در آلمان موجب رشد واکنشي قوي بر عليه هر گونه تلقي از وحي جدا از کلمه ي خدا بود که در قالب عيسي مسيح درکتاب مقدس تجلي کرده است. اين رهيافت قبل از هر کس ديگري با نام کارل بارث در آميخته بود و تأثير عظيمي بر همه ي کليساهاي پروتستانت اروپايي داشت. هر چند که به طور قطع خالي از انتقاد نبود ( و نسبتاً تأثير کمي در ابتدا در کشورهاي آنگلوساکسون داشت. ) تعلق خود بارث به نهضت جهاني کليساها نيز معنايش اين بود که دريافتها و استدلالهاي او در خارج سنت اصلاحي بسيار مؤثر افتاده است. متکلم برجسته ي مهاجر روسي گئورگي فولورفسکي توانست برخي از عقايد بارث را با چارچوب تفکر ارتدوکس درآميزد و تأکيد بارث را در مورد وحي با الهيات مناسکي نسبتاً کامل تري ترکيب سازد.
درون خود نهضت جهاني طي دهه ي 1930 تنشهاي قابل توجهي بين کساني مثل بارث و بونهافر که تأکيد بسيار زيادي بر معيارهاي دقيق وحدت الهيات داشتند که مطابق با ابعاد انجيلي جريانهاي موجود در آلمان، انگليس و امريکاي شمالي بود بيشتر تمايل به نوعي عمل گرايي و حفظ گفتگوها بود حاکميت زمان و عقايد بارث در حلقه هاي نهضت جهاني احتمالاً بيشتر به دوره ي پس از جنگ ( 45- 1939 ) بر مي گردد. دوره اي که منطق الهي و عجز بشري موجب توجه و بازگشت جدي به يک الهيات مشارکتي شده بود. بارث متکلماني را که علاقه اي به فلسفه يا تئوريهاي تاريخ و فرهنگ داشتند به استهزا مي گرفت. جريان ديگري که به نحوي مرتبط با تأثير بارث بوده اما از آن متمايز است مربوط به مفسر تندرو عهد جديد يعني رودلف بولتمان است که طي اين دوره همراه با شکاکيت بارث درباره ي الهيات طبيعي و رد هر گونه نگرش تاريخي به ايمان مسيحي با بکارگيري نگرش فلسفي مارتين هايدگر به عنوان ابزاري براي تفسير مجدد آموزش لوتر در مورد " برائت از طريق ايمان محض " کوشيد.
در سالهاي پس از جنگ متکلمان آلماني به طور فزاينده اي به چالش بر عليه نگرش ضد فلسفي بارث و ديدگاه ضدتاريخي بولتمان پرداختند و چهره ي الهيات اروپايي به طور کلي تحول يافت و نويسندگان متعددي تلاش کردند تا توجه به تاريخ و فرهنگ را دوباره زنده سازند. ولفهارت پاننبرگ جوان در ميان اين گروه قرار داشت که در مونيخ در اوايل سال 1960 يک نظام الهياتي مبتني بر درک تاريخ به مثابه ي وحي ارائه داد: از نظر او نبايد حوادث تاريخي منقول در کتاب مقدس را با رخدادهاي تاريخي معمولي متفاوت دانست و عقلانيت ايمان مستلزم تکيه بر چنان وقايع تاريخي موثقي است. پاننبرگ رساله ي بسيار مهمي درباره ي مسيح شناسي نوشت ( عيسي: خدا و انسان ) و برنامه ي منطقي را در مورد مباني فلسفه ي علم در ارتباط با الهيات مسيحي دنبال کرد، و در دوره ي اخيرتر به طور وسيعي در باب اخلاق و ماهيت بشري مطالبي نگاشت ( انسان شناسي از ديدگاه الهيات ). او بطور کلي از ديدگاه اوليه اش در مورد اينکه الهيات مي تواند خود را در قلمرو عام گفتمان عقلي به وسيله ي معياري که تنها مختص الهيات نيست توجيه کند منحرف نشد.
طريق ديگري که متفاوت با اين جريان بود توسط يورگن مولتمان دنبال شد. او که نظراتش به بارث و بخصوص به بونهافر نزديک تر بود در دهه ي 1960 کتاب مهمي تحت عنوان "الهيات اميد" نگاشت که همچون گفتگويي با فلسفه ي مارکسيستي ارنست بلوخ تلقي شد. در اثر او ايمان مسيح به عنوان موضوعي زنده و تحت نظارت مستمر خداوند معرفي شد: نظارت و داوري خداوند در تاريخ ما انسانها با برخاستن عيساي مصلوب از ميان مردگان به واقعيت پيوست و اين نشانه و وعده ي الهي است که خداوند نخواهد گذاشت تا حقوق ستمديدگان و کشته شدگان از بين برود و آنان احساس نوميدي و بي خدايي کنند. اين موضوع در مهمترين کتاب مولتمان به نام "خداي مصلوب" مورد بحث قرار گرفته که در آنجا اين تفسير از اعتقاد و هويت مسيحي در ارتباط با ماجراي درمان نيافته و درمان ناپذير آدم سوزي توضيح داده شده است. کارهاي بعدي او درباره ي الهيات کليسا بحث مي کنند ( کليسا و قدرت روح القدس ) و شکل جديد و تفسير دل انگيزي از الهيات مبتني بر تثليث عرضه کرده اند و در آنها بر اين عقيده تکيه شده است که وجود خدا با رنج و انتقال رنج درآميخته است ( تثليث و ملکوت خدا ). تازه ترين مطالعات او به طور عمده مربوط مي شود به رابطه ي الهيات با فضاي مادي جديد که پديد آمده است ( خدا در خلقت ). مولتمان گفتگوي مهمي را با جريانهاي سياسي در اروپا به طور فزاينده اي در جهان سوم نيز به راه انداخته است. هر چند تعلق عاطفي او به محوريت عيسي در فرآيند معنابخشي به جهان بشري ومادي هنوز يادآور نظر بارث است اما اشتغال خاطر و تأمل وسيع او درمورد سياست و فلسفه او را کاملاً از بارث متمايز مي سازد او درست مانند پاننبرگ در صحنه ي جهاني شخصيت با نفوذي بوده است اين دو متکلم هر دو به ظهور آشکار سمت گيري تازه و بي سابقه اي در آثارشان و در نهضت جهاني کليساها در مقاطع مختلف داشته اند و اين سخن ديگر به هيچ وجه درست نيست که زماني گفته مي شد جريان اصلي الهيات اروپايي کاملاً نسبت به نهضتهاي مختلف ديگر در بقيه ي بخشهاي جهان مسيحيت بي تفاوت است.
مولتمان موجب شکوفا شدن نهضتي در بين تعدادي از شاگردان و پيروان بارث شد و آنها را به ادبيات سياسي و نقادي الهياتي سوق داد. هلموت گولوايترز يکي از وفادارترين شاگردان بارث در چند دهه ي گذشته در بسياري از مسايل در کشور آلمان الهام بخش بوده است: او و يکي از همکاران مسن تر بارث، ارنست ولف درمورد تسليح مجدد آن در دهه ي 1950 و استفاده از سلاحهاي اتي از ديدگاه الهياتي به طور برجسته اي به انتقاد پرداختند و معتقد بودند که کليسا بايد در اين مورد دخالت کرده و موضع گيري کند درست همانگونه که در مورد رايش سوم کرده بود. گولواتيزر آثاري درباره ي مسؤوليتهاي اروپا در برابر ملتهاي فقير و در مورد مسئله ي جنگ و صلح تأليف کرد و به راهنمايي چند رساله ي دکتري مهم درباره ي نسبت بين الهيات و سياست پرداخت. چهره هاي ديگري در آلمان نيز ميراث بارث را به شيوه هاي نسبتاً مختلفي ادامه دادند. يکي از آنها ابرهارد يونگل است که با تمايل سياسي کمتري به تلاشهاي ماندگاري در باب بررسي مجدد معناي کلمه ي خدا در مقابل تاريخ الحاد اروپايي پرداخت ( خدا به عنوان راز جهان ): او در اين عقيده با مولتمان شريک است که تنها الهيات صليب است که مي تواند به جنگ الحاد برود و از رنج کشيدن براي خدا تا سرحد مرگ و رسيدن به خدا سخن بگويد، اما او کمتر از مولتمان به شناخت کليسا علاقه مند است و مثل او يک نظام الهياتي در مورد رنج خدا و برنامه همبستگي مسيحي با ستمديدگان ارائه نکرده است.
الهيات کاتوليک رومي در قرن بيستم در اروپا سرشار از حرکتها و اختلافات متعددي است. در وهه ي 1920 و 1930 نگرش جديدي به الهيات مبتني بر فيض آغاز شد که دنبال فهمي شخصي تر و کمتر مکانيستي از مسئله ي فيض و رحمت بود. ولي به هر حال اين کشفيات و آن نوآوريها بيشتر به قلمرو فلسفه هدايت مي شدند تا به حوزه ي الهيات. عالم يسوعي فرانسوي ژوزف مارشال احتمالاً يکي از مهمترين چهره ها در اين زمينه است و کار او از طريق تأثير چشمگيري که بر کارل رينر بزرگ داشته است قابل توجه است آثار پخته ي رينر در دوره ي پس از جنگ يکي از عناصر عمده ي شکل دهنده ي تفکر شوراي "واتيکان دوم" بود. محور انديشه ي رينر حول اين اعتقاد قرار دارد که ساختار وجودي بشر به عنوان موجودي با شعور و عشق ورزنده ذاتاً او را به سمت الوهيت هدايت مي کند و به همين سبب هر کجا که انسانيت به طور اصيل انسان بودن خويش را درک کند و مراعات نمايد به مواجهه ي خداوند نايل خواهد شد. مسيح بيش از آنکه گسستي عظيم در نظم جهان بشري باشد به منزله ي تحقق استعداد بشري براي اتحاد با خداست. امکاناتي که در آثار رينر براي گفتگو با اديان و ايدئولوژيهاي ديگر عرضه شده مشتاقانه از سوي بسياري از متکلمان کاتوليک که در کشورهاي ديگر و شرايط غير مسيحي زندگي مي کنند استقبال شده است.
رينر همچنين بسيار تحت تأثير "کلام جديد" يا ( الهيات نوين = theologie nouvelle ) قرار داشت که در سالهاي پس از جنگ در فرانسه پديد آمده بود. اين تمايل او به الهيات جديد موجب کشف مجدد تفکر مسيحي اوليه به خصوص تفکر آباي کليسا به منزله ي منبعي براي الهيات غني تر قرن بيستم شد که از مقولات سطحي مدرسي گري قرون وسطي فاصله ي زيادي داشت، شاخص اين مکتب ( که نام چهره هاي برجسته ي آن عبارت بود از ژان دانيلو، هنري دولوباک و ايوز کونگار ) علاقه ي عميقي بود که نسبت به کليسا داشت و کليسا را همچون جامعه اي با شعور و زنده تلقي مي کرد تا مؤسسه اي با اعضاي معين و سلسله مراتب شبه قانوني. الهيات نوين يا کلام جديد به طور عظيمي تحت تأثير بسياري از نويسندگان وابسته به سنت آنگليکان بود و عرصه هاي جديدي براي مذاکره با مسيحيان ارتدکس شرقي و ورود کليساي کاتوليک رومي ( RCC ) به مشارکت کامل تري در جهانگرايي بين المللي شد، بخصوص از طريق انجام گفتگوهاي متعدد و چند جانبه که در حال حاضر نيز جريان دارد اين گرايش الهيات نوين حق عظيمي نسبت به نهضت الهياتي دارد.
دو دهه ي پس از واتيکان دوم شاهد پيدايش تنوع هر چه بيشتر در الهيات کاتوليک در اروپا بوده است. هانس اورس فون بالتازار آثار متعدد چند جلدي در مورد تلقي منسجم و واحد از الهيات به عنوان تأمل درباره ي عمل متناقض نما و زيباي خداوند درباره ي مسيح مصلوب تأليف کرد، علائق او مخالف ديدگاه هاي رينر بود و بر تقدم وحي و توبه و اهميت محوري بعد زيبايي شناختي در فهم ديني تأکيد مي کرد. ادوارد اسکپليتز پس از نگارش چند اثر مهم درباره ي مباني فلسفي ايمان که بسيار تحت تأثير مکتب نقادي اجتماعي - فلسفي فرانکفورت قرار داشت. آثار بي نهايت مؤثري که در مورد الهيات عشاء رباني نگاشت.
در سالهاي اخيرتر آثار مهمي درباره ي مسيح شناسي و مقالات تندي درمورد الهيات مربوط به تبشير مسيحي نوشت که اکنون تأثير مهمي بيرون از حوزه ي کليساي کاتوليک ( که در آنجا تا حدودي با خصومت روبرو شد ) بر جا گذاشته است. هانس کونگ مؤلف يکي از نخستين مطالعات کاتوليکي درباره ي بارث به عنوان منتقد معاصر مرجعيت پاپ و نيز به عنوان نويسنده اي پرکار در باب موضوعات مسيحي که آثارش براي اقشار تحصيل کرده مناسب است شهرت فراواني دارد. نظرات او در مورد انتصاب روحانيان مبلغ به نظرات اسکيلبيکس نزديک است و درست مثل او در درون کليساي کاتوليک و بيرون آن با استقبال روبرو شده است.
تبيين کاملتري از الهيات اروپايي نياز به طرح جزئيات در باب تحول تفکر اروپاي شرقي در دو شاخه ي پروتستانت و ارتدکس دارد. تجربه ي کليساها در يک فضاي ظاهراً سوسياليست و غالباً ضدديني موجب پيدايش برخي اولويتهاي الهياتي متفاوت گشته است و بخصوص الهيات کليسا به عنوان يک نهاد خدمت گزار و مردمي در کشور روماني در سال 1970 تأثير وسيعي بر انديشه و زبان نهضت جهاني کليساها داشت.
در سالهاي اخير برخي انگيزه ها پيدا شد تا به شکل عميق تري به مباحث الهياتي پرداخته شود. اين انگيزه ها تحت تأثير مسئله ي سلاحهاي هسته اي و از طريق کليساهاي اروپاي شرقي بخصوص در مجارستان و آلمان شرقي مطرح شده است. صلح دل مشغولي عمده ي بسياري از متکلمان اروپايي در دهه ي گذشته بوده است واکنون نيز چند شبکه ي جهاني براي طرح و گسترش اين بحث وجوددارد بيانيه ي عمومي WCCدر 1981 تحت عنوان "قبل از آنکه بسيار دير شود": چالش خلع صلاح هسته اي حاوي مطالب مهمي بود ( براي مثال مقاله اي از اسکيلبيکس درباره ي الهيات و خلع سلاح ) بحث مبسوط تري درباره ي اين موضوع در طرح WCC پيرامون عدالت، صلح و وحدت آفرينش موضوعاتي را برگزيد که مولتمان و ديگران قبلاً درباره ي ارتباط آنها و نگرش الهيات سخن گفته بودند اين مسائل مربوط به موقعيت ما در جهان به عنوان مخلوقات خداوند و رابطه ي ما با هم نوعانمان مي شود. بتدريج که سياست اروپايي بيشتر به مباحث معمولي تر مي پردازد عرصه ي جديدي گشوده مي شود که نياز دارد متکلمان به کشف آن و بحث درباره ي آن بپردازند آخرين نکته اي که بايد بدان توجه کرد رشد حساسيت الهياتي در اروپاست نسبت به مسائل مربوط به توسعه ي الگوهاي اجتماعي و چند فرهنگي. اين مسائل طيف وسيعي را تشکيل مي دهند که شامل ارتباط الهيات با مسئله ي اشتغال ( بخصوص مباحث مربوط به اشتغال مهاجران مي شود ) تا مباحث مبرم و فوري که در مورد نژاد پرستي و معيار منسجم تري براي نقد الهيات مورد نياز است و تا مسائل مربوط به گفتگوي بين اديان را نيز در بر مي گيرد. روزگار ما زمانه ي حرکت سريع و پرتنوع در الهيات اروپايي است، براي ديدگاه هاي دستگاهمند که بخواهند حاکميت بيابند يا مدعي نوعي مرجعيت تحت نام يا مکتب واحد خاصي باشند با توجه به آينده اقبال اندکي پيش بيني مي شود. (1)
پينوشتها:
1. مقاله ي حاضر با عنوان انگليسي ( European Theology ) توسط Rowan Williams نگارش يافته است.
منبع مقاله :ج. هـ. ليث ... [و ديگران]، ( 1379 )، مقدمه اي بر الهيات معاصر، مترجم: همايون همتي، تهران: نقش جهان، چاپ اول.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}